عکس تابلو نقاشی از سلطان محمود غزنوی روی اسب که اسب روی دو پا بلند شده و در حال شیهه کشیدن است. در تصویر سربازان دور او هستند و مرد یا زنی در مقابل او. در پشت سر آنها گنبدی طلایی دیده می شود

داستان شماره ۵٨۵ : پوستین کهنه ایاز در دربار سلطان محمود غزنوی

داستان پندآموز تاریخی که نباید مغرور مقام و موقعیت شد. همه زودگذر و رفتنی است

ایاز از مقربان و نزدیکان دربار سلطان محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز غلام و چوپان بود، بعدا در نزد سلطان محمود غزنوی به محبوبیتی عجیب رسید که داستانهای فراوانی در تاریخ، در باره او آمده است به طوری که حتی او در ردیف کسانی است که به سلطان مسعود غزنوی (جانشین سلطان محمود غزنوی) پیشنهاد می شود جهت سالاری به گرگان و طبرستان فرستاده شود.
ایاز، وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می رفت و به آنها نگاه می کرد و از بدبختی و فقر خود یاد می آورد و سپس به دربار می رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می بست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می کند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

عاشق طرز فکر آدمها نشوید! آدمها زیبا فکر می کنند، زیبا حرف می زنند، ولی زیبا زندگی نمی کنند

thin-seperator.png

سلطان محمود می دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
روزی، سی نفر با مشعل های روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره به دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند، شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
سلطان گفت: من ایاز را خوب می شناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه می کند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
داستان مشابه دیگری در این باره در سایت پندآموز است که می توانید در فهرست داستانهای پیشنهادی آن را بیابید.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
الگوی نادرست - زدن سر و ته سوسیس ها
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی