عکس مجسمه برنزی شکارچی به صورت ایستاده. در تصویر تندیس مرد کمانگیر، تیری را در چله کمان گذاشته و کشیده و آماده برای رها کردن و پرتاب تیر است. مجسمه در پارکی قرار داشته و درختان سرسبز اطراف آن را احاطه کرده اند

داستان شماره ٧٢۴ : داستانی از دیوان بلخ - درآوردن چشم از حدقه شکارچی

داستان پندآموز و بسیار جالب از مجموعه داستانهای دیوان بلخ که خواندن آن توصیه می شود

آورده اند که در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت. اتفاقاً در حین بالا رفتن از دیوار، پایش لغزیده به زمین افتاد و پایش شکست، بر اثر انعکاس صدا همسایه ها از خانه بیرون دویده، دزد را دستگیر و به داروغه تسلیم نمودند. دزد از دیوان داروعه (کلانتری) جهت معالجه به پیش طبیب اعزام شد و از آنجا شکایت نزد قاضی برد که چون دیوارخانه بلند ساخته شده بود و من نتوانستم از دیوار بالا بروم، بدین جهت صاحبخانه مقصر و بایستی از عهده خسارت وارده برآید.
قاضی دیوان بلخ، دستور احضار صاحبخانه را صادر کرد. صاحبخانه نیز گناه را به گردن بنا انداخت که دیوار را بلند ساخته است.
بنا هم خشتمال را مقصر اصلی قلمداد نمود.
و به همین طریق خشتمال، نجار را که قالب خشت را بزرگ ساخته به عنوان مقصر معرفی نمود.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

کسانی که می توانند بی هیچ توقعی دوست داشته باشند و مهربانی را مانند رایحه گلی خوشبو پراکنده کنند، موهبتِ عاشق شدن را دارند و گذر از سختی ها برایشان آسان تر است.

thin-seperator.png

نجار هم پس از حضور در دادگاه اذعان کرد: چون عاشق روی دختری بودم روزی که مشغول ساختن قالب بودم و حسب تصادف همان دختر، از درب دکانم گذشت و بر اثر عبور او عقل و دل و دینم ازدست برفت و قالب بزرگ از آب درآمد!
نتیجه اینکه دخترک را خواستند، او هم دعانویسی را گناهکار دانست که به مادرش دعایی را داده بود که از اثر آن دعا، چنین مهوش و زیباروی قدم به عرصه وجود گذارده بود.
بالاخره دعانویس بدبخت محکوم شد که یک چشمش را از حدقه در آوردند. او هم اظهار داشت در همسایگی ما شکارچی هست، هرگاه شکاری را هدف قرار می دهد یک چشمش را به هم گذارده و با چشم دیگر نشانه روی می کند و چون یک چشم شکارچی زاید است، پیشنهاد کرد به جای چشم من چشم او را در آوردند.
قضات دیوان بلخ نیز به اتفاق، رای دعانویس را پسندیدند و حکم صادر کردند که یک چشم شکارچی را در آوردند!

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


برچسب داستان: داستانهای تاریخی و کهن

داستانهای مرتبط پیشنهادی :

(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)
داستانی از دیوان بلخ: خر ما از کرگی دم نداشت(2)
داستانی از دیوان بلخ : خر ما از کرگی دم نداشت(1)
حکایت زنده به گور کردن مردی در بلخ با حکم قاضی دیوان بلخ

نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان حسنک روزگار ما و داستانهای کتابهای دبستان
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی