عکس نقاشی پیرمرد شاداب با سبد میوه در دست که تعدادی بچه بازیگوش در حال بازی از سر و کول او بالا می روند تا به سبد میوه دست پیدا کنند

داستان شماره ٧٧٣ : داستان پیرمرد غنی آبادی

خاطره ایی پندآموز از برخورد چند جوان با پیرمردی رهگذر و رفتاری متناسب با ثروت پیرمرد

روزی به بهانه بهار، دل های شادان و خرم جوانی را گرفتیم و عازم صحرا شدیم. سفره را در چمنزار گستردیم و به خوردن غذاهای خوش پرداختیم. در این حین پیرمردی سر رسید و خاطرمان را از یافتن موضوع جدیدی برای شوخی و خنده لبریز کرد.
یکی گفت: پیرمرد طاعات شما قبول، شنیدیم که این ماه را پیشواز رمضان رفته اید.
دیگری گفت: اگر روزه هم نبودی نمی توانستی با ما روی زمین غذا بخوری، خط تای شلوارت خراب می شد!

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

هیچ کس به اندازه ابلهی که زبانش را نگه می دارد به یک عاقل شباهت ندارد.

thin-seperator.png

القصه! از این شوخی های نیش دار که از دل بی زهر جوانان بر می آید، هرچه توانستیم در جانش فرو کردیم. هنوز ترکشمان از تیرهای نیش دار خالی نشده بود که گفت: چرا اینجا نشسته اید؟چرا به دِه ما نیامدید؟
پرسیدیم: دِه شما کجاست؟
گفت: من ساکن غنی آبادم. باغ های مرا در این حوالی هیچ کس ندارد، هزار میش و گوسفند دارم، بیایید... بیایید، مهمان منید...!
با این حرف، چیزی نگذشت که معنی نگاه ها و آهنگ صداهایمان تغییر یافت. گفتیم پس بفرمایید... بفرمایید با ما ناهار بخورید!
پیرمرد هم نشست و پس از آن که خوراک مفصلی خورد، گفت: فرزندان من! همه را صاحب غنی آباد تصور کنید و با همه مهربان و خوش رفتار باشید. اما به خدا قسم من از مال دنیا جز این لباس ژنده، هیچ ندارم!

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۱
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان صدای زیبای مادر و خریدن نان سنگک
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی