عکس از روستای اسک مازندران در تصویر مردانی که یخ های برفی در دست در دامنه کوه در حال حرکت هستند. گلوله برفی

داستان شماره ٧۵۵ : داستان روستای اسک مازندران آیین زن شاهی و آیین سنتی ورف چال

داستان جالب و خواندنی از آیین زن شاهی در روستای اسک مازندران

روستای اسک در هشتاد کیلومتری تهران به سمت شهر آمل در منطقه اسک وش قرار دارد. مردمان این روستا آیینی دارند به نام آیین زن شاهی که هر سال در یکی از روزهای نیمه اردیبهشت ماه برگزار می کنند. در این روز مردها را از روستا بیرون می کنند و هیچ مردی از کودک پنج ساله تا پیرمردهایی که توانایی راه رفتن دارند در روستا باقی نمی مانند و زنان روستای اسک خود، آن گونه که می خواهند و می پسندند، روستا را در چنگ می گیرند!
در روز زن شاهی، هیچ مردی، به هیچ بهانه ای، حق ماندن در روستا را ندارد. در آن روز، زنان روستای اسک، مردان را صبح زود راهی سفری یک روزه می کنند. آن گاه دور هم گِرد می آیند و از میان خود زنی را که شایستگی و کاردانی اش بیش از دیگران است، به نام ملکه برمی گزینند. اداره روستا برای همان یک روز به ملکه سپرده می شود.
ملکه اسک، نخست نگاهبانانی از میان دختران جوان روستا برمی گزیند؛ وزیر خود را معرفی می کند و آرام آرام، در میان هلهله و پایکوبی زنان، به کارها و گرفتاری های زنان روستا رسیدگی می کند.
ملکه به سراغ سوگواران می رود و جامه عزا را از تن آن ها بیرون می آورد؛ به گرفتاری های زنان شوی کرده می پردازد و چاره ای برای آن می جوید؛ از بیماران عیادت می کند؛ نوعروسان را شادباش می گوید و با بردباری بسیار، ده ها کار دیگر از این دست انجام می دهد. روستاییان هم با پیشکش شیرینی و حتی اگر شده دانه ای خرما، آیین مهمان نوازی از ملکه و همراهانش را به جا می آورند.
از آن سو، دختران جوانِ نگهبان، به همه جای روستای اسک سرکشی می کنند و ساعت به ساعت اوضاع روستا را به ملکه گزارش می دهند. نگهبانان که جامه ی یونیفرم مانندی پوشیده اند، مراقب نظم کارها هستند. به ویژه چشم می گردانند که مبادا مردی خود را در روستا پنهان کرده باشد.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

مراقب تفاوت واقعیت و تصورتان از واقعیت باشید.

thin-seperator.png

اگر مردی را بیایند، او را کشان کشان نزد ملکه می برند. آن گاه کیفری برای او در نظر می گیرند، بدین گونه: نخست او را ناگزیر می کنند برقصد، سپس کتک جانانه ای به او می زنند، آن گاه به دستور ملکه چشمانش را می بندند و پشت و رو سوار الاغ می کنند و در کوچه های روستا می گردانند. اما این همه ی کیفر او نیست. در آخر، هلهله زنان، او را در طویله ای زندانی می کنند!
در روزِ زن شاهی، زنان آزادند که هر گونه که دوست دارند لباس بپوشند، آرایش و تفریح کنند. کسی از خواست آنان جلوگیری نمی کند.
اما مردان رانده شده از روستا به کجا می روند؟
آنها نیز برای خود راه و چاره ای اندیشیده اند و آیینی برگزار می کنند که پیشینه درازی دارد و همه روز سرگرم شان می سازد. مردان اسک که بامدادان از روستا رانده شده اند، به کوه های پیرامون روستا پناه می برند و می کوشند که یک روز شاد را در کنار هم بگذرانند. افزون بر این که کاری هم انجام می دهند که برای گذران زندگی آنان سودمند باشد. این کار و آیین ورف چال نام گرفته است: به معنای گودال بزرگ.
آیین ورف چال
داستان ورف چال چنین است که مردان روستای اسک در روز زن شاهی به دامنه کوه دماوند می روند و در چاهی که ژرفای آن 12 متر است، برف می ریزند تا در تابستان به کار اهالی روستا بیاید. این چاه را در سده ها پیش (سده ی نهم مهی) کنده اند. مردان قطعه های یخ زده را دست به دست از کوه می آورند و در چاه انبار می کنند و روی آن را می پوشانند. این کار را سپندینه می دانند و نشانه ای از سفیدبختی.
در پایان روز هم به روستا بازمی گردند اما جالب است که هیچ زنی به پیشواز آن ها نمی آید!
مردمان اسک باور دارند که اگر کسی در این آیین شرکت نکند دچار حادثه ای ناگوار می شود. پس بزرگ و کوچک روستا خود را پای بند به انجام آیین زن شاهی و ورف چال می دانند.
بانی روستا اشک اول، پادشاه اشکانیان، بوده است. هنگامی که او در شمال کوه های البرز تاجگذاری کرد، دستور داد در کنار آب اسک روستایی بنا کنند.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۰۷
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
ملاقات علی بن مهزیار با امام زمان (عج)
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی