عکس یه مگش از فاصله بسیار نزدیک. در تصویر عکس مگس بسیار زیبا و بدنش با رنگ سبز فسفری و درشت و بزرگ افتاده است

داستان شماره ۵٣۴ : دنیای مگس در خانه من

داستان پندآموز در باره کوتاهی عمر انسان و ضرورت تسریع در انجام کارهای لازم

دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام می گشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی می کردیم. شبها که دیر می خوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم می چرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود. در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است. با خودم شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را می دیدم.
این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد. به جسدش که بی جان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم. غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر می کرده دنیا یک خانه ۵۰ متری است که روزها نور از ماوراء به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا می گیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی می دیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام! شاید نسبت آن مگس به خانه من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.
من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته. شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران تکامل می آموخته و می گفته که ما قبل از اینکه بال در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم. شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام مگسی نائل آمده اند. شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند. شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه همسایه سر کرده باشند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

رنج نباید تو را غمگین کند. این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه می کنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگی نیاز به تغییر دارد.

thin-seperator.png

مگسی را یادم می آید که تمام یک هفته عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید اینکه روزی درها باز شود و به خانه همسایه مهاجرت کند! مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته بود. تو گویی که فکر می کرد با برخواستن از سقف، سقوط خواهد کرد. یا شاید از ترس اینکه بیرون این اتاق بسته محبوس، جهنمی برپاست.
بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم: کاش می دانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه کوچک است. کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی. کاش تمام عمر هفت روزه خود را بر نخستین دانه شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمی کردی. کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمی شدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی.
آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که: عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است. شاید در خاطرم بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. شاید در خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم. نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را می گردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ. بزرگ تر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان می دهد. نگاه کردن به جلو راحت تر از تجزیه و تحلیل کردن گذشته است، برای اینکه شما بیشتر تمایل دارید چیزهای جدید را تجربه کنید. اما هم اکنون شما به خاطر اینکه از زمان حال فرارکنید روی آینده تمرکز کرده اید.
زمان کافی برای کار و فعالیت های جدید خود اختصاص بدهید و قبل از اینکه دیر بشود کارهایی که لازم است را انجام دهید.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۱
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
نگهداری خدا از اسبان با دستان تو
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی