عکس نقاشی مینیاتوری مربوط به داستان شهادت درخت. در تصویر دو مرد در زیر درخت نشسته اند و کتابی در بین آنها قرار دارد

داستان شماره ٧٢۵ : داستان قضاوت ایاس - منکر ودیعه مال امانت و شهادت درخت

داستان جالب قضاوت یک قاضی زیرک که در کتابهای قدیم دبستان به عنوان شهادت درخت آمده است

ایاس قاضی مشهور بصره بود که در دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز مدتی در مقام قضاوت بود. آورده اند که مردى مالى را به نزد شخصى به ودیعت نهاد و پس از چندى مال خود را از طرف مطالبه نمود، طرف انکار نموده و منکر ودیعه گردید، نزاع به نزد ایاس بردند.
مدعى به ایاس گفت: من مالى را نزد این شخص به امانت گذاشته ام.
ایاس پرسید: در آن موقع چه کسى حاضر بود؟
گفت در فلان محل مال را به او تحویل دادم و کسى حاضر نبود.
ایاس پرسید: چه چیز آنجا بود؟
گفت: درختى.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

فرد موفق کسی است که بتواند با آجر هایی که به سویش پرتاب می شود، بنیانی با پی محکم بسازد.

thin-seperator.png

ایاس به او گفت: حال به نزد درخت برو و قدرى به آن بنگر، شاید واقع قضیه معلوم گردد، شاید مالت را در زیر آن درخت خاک کرده و فراموش نموده اى و با دیدن درخت یادت بیاید. (شاید هم به طنز گفت برو از درخت گواهی بگیر و بیا)
مرد رفت. ایاس به منکر گفت: بنشین تا طرف تو برگردد.
و منکر خوشحال از اینکه، قاضی چه آدم ساده لوحی است!
ایاس به کار قضاوت خود مشغول شد. پس از زمانى به آن مرد رو کرده و گفت: به نظر تو آن مرد به درخت رسیده؟
گفت: نه!
در این موقع ایاس گفت: اى دشمن خدا! تو خیانتکارى، اگر تو امانت نگرفته ایی محل آن درخت را از کجا می دانی؟
و مرد اعتراف نموده گفت: مرا ببخش! تا خدا تو را ببخشد.
ایاس دستور داد او را بازداشت کنند.
تا که آن شخص برگشت، ایاس به او گفت: خصم تو اعتراف نمود مالت را از او بگیر. (برخی به طنز می گویند: درخت اینجا آمد و شهادت داد و رفت!)

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۲۸
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان معلم و مراسم عروسی شاگردی که دزد ساعت بود
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی