میرزا حسین مُشرِف اصفهانی، شاعری ظریف و شوخ طبع بوده که در دوره صفویه زندگی می کرده است. او مباشر معاملات دیوانی بوده و چون طبع شوخی داشته به گفتن اشعار مهمل و بی معنی شهرت یافته بود.
یک وقتی مدعی شده بود که می تواند پنج مثنوی به وزن خمسه نظامی و خمسه امیر خسرو دهلوی به نظم درآورد به گونه ای که هیچیک از ابیات آنها معنی نداشته باشد.
مقرر شد که اگر از عهده این کار بربیاید، به ازای هر بیت، مثقالی سیم ناب دریافت کند، ولی اگر بیتی معنی داشت، برای هر بیتی یک دندان از او برکنند و بر سرش کوبند.
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻤﮑﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﻡ.
گویند پس از اتمام مثنوی ها، به چهار بیت او معنی بستند و چهار تا از دندان هایش را کندند و بر سرش کوفتند و بقیه را به وعده وفا کردند.
از جمله اشعار او که به استقبال از اسکندرنامه نظامی گنجوی سروده، چنین است:
اگر عاقلی بخیه بر مو مزن
بجز پنبه بر نعل آهو مزن
سوی مطبخ افکن ره کوچه را
منه در بغل آش آلوچه را
که نعل از تحمل مربا شود
به صبر آسیا کهنه حلوا شود
زافسار زنبور و شلوار ببر
قفس می توان ساخت اما به صبر
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.