داستان اول: گوش مشکل ساز وزیر ناصرالدین شاه
گویند روزی ناصرالدین شاه وزیر دفترش هدایت الله خان را دید که گوش هایش از زیر کلاهش بیرون آمده بود. نظری خشم آلود به وی افکند و گفت: گوشهایت را زیر کلاه بگذار وزیر دفتر در حالی که کلاه خود را روی گوش های می کشید گفت:
بفرمائید قربان. این هم گوش های بنده. حالا ببینم کارهای مملکت، با رفتن گوش من در زیر کلاه درست می شود .
*****
داستان دوم: دستور بریدن گوش و هزار ضربه چوب برای هفت سواره نظام متخطی
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۲ به همراهی اردویی به فیروز کوه سفر کرد و در رفت و برگشت علاوه بر گشت و گذار با شکارچیان همراهش به شکار می پرداخت.
احترام را باید در خانه آموخت. در مدرسه تمرین کرد و در جامعه کامل نمود.
وی در بخشی از خاطرات روز سه شنبه ۱۰ صفر ۱۲۸۲ خود در مورد درگیری سواره نظام و افراد مصطفی قلی خان که میر شکار سلطنتی بوده، چنین می نویسد:
در ورود اردو گفتند سواره نظام و آدمهای مصطفی قلی خان در سر چادر با هم نزاع کرده اند، آدمهای مصطفی قلی خان زخمدار شده اند، از غدّاره.
آقا دائی را فرستادم، طرفین را گرفته آوردند. حکیم تولوزون زخمدار ها را دیده، زخم آدم های مصطفی قلی خان که سه نفر بودند خیلی بوده است، زخم غدّاره، گفتم هفت نفر از سواره نظام را گوش بریده هزار چوب بزنند. تولوزون واسطۀ بریدن گوش شد، اما نفری هزار چوب خوردند (یعنی گوش بریدن کنسل شد ولی ضربه چوب اجرا شد. روش چوب زدن هم به روش فلک کردن و چوب بر پای آنها زدن بود).
منبع: دست نوشته های ناصرالدین شاه قاجار از سفر و شکار در فیروز کوه
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.