شتری از صاحب خود به شتری دیگر شکایت کرد که همواره بارهای گران بر پشت من می گذارد و مرا طاقت تحمل آن نیست.
شتر دوم از او پرسید: بار او چه چیز است که از حمل آن عاجزی؟
گفت: اغلب اوقات نمک است.
گفت: اگر در راه جوی آبی باشد، یکی دو مرتبه در آن جوی آب بخواب تا نمک ها آب شود و بار تو سبک گردد و نقصان به صاحب تو رسد تا بعد از این تو را رنجه ندارد.
در طول زندگی ام هیچ گاه از انسان هایی که با افکار من موافق بودند، چیزی نیاموختم.
شتر به سخن ناصح عمل کرد. صاحب شتر دریافت که خوابیدن شتر در میان آب، به سبب ضعف و بی قوتی نیست، بلکه از روی حیله است. پس این بار نمد بارش کرد.
شتر ساده لوح به طریق معهود، در میان آب خوابید، ولی بارش دو چندان شد.
صاحب شتر به زجر و شلاق، تمامش برخیزانید و شتر از بیم چوب، دیگر هرگز در میان آب نخوابید و این مثل شد که شتر را به نمد داغ می کنند.
هر کس با روش خاص خود تنبیه می شود و البته نیرنگ و فریب، سرانجامی جز شکست ندارد.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.