عکس قطار در کوهستان و در مسیر زیبا، قطاری زرد رنگ در حال عبور از میان درختان است و پسری که پنجره قطار را باز کرده و سر و تنه خود را بیرون آورده و نگاه می کند

داستان شماره ۶٠٠ : سوال استاد در امتحان فیزیک: سرعت باد و قطار (طنز)

داستان پندآموز طنز از سخت گیری بعضی از استادهای دانشگاه

استاد سختگیر فیزیک، اولین دانشجو را برای پرسش فرا می خواند و سوال را مطرح می کند: شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت می کند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید؟
دانشجوی بی تجربه فوراً جواب می دهد: من پنجره کوپه را پایین می کشم تا باد بوزد.
اکنون پروفسور می تواند سوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند: حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می شود و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید:
- محاسبه مقاومت جدید هوا در مقابل قطار؟
- تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
- آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم می شود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب معمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد.
همین بلا سر بیست دانشجو بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

اگر کاری را اشتباه انجام دادی، اشکال نداره! اشتباه را ادامه دادن اشتباه است. خود خطا ایراد نداره! از خطا نادم نگردیدن، خطاست.

thin-seperator.png

پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا می خواند و طبق معمول سوال اولی را می پرسد: شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت می کند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید؟
این دانشجوی خبره می گوید: من کتم را در می آورم.
پروفسور اضافه می کند که هوا بیش از اینها گرم است!
دانشجو می گوید: خوب! ژاکتم را هم در می آورم.
استاد: هوای کوپه مثل حمام سونا داغه!
دانشجو: اصلا ً لخت کامل می شوم. پروفسور گوشزد می کند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی!
دانشجو به آرامی می گوید: میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت می کنم و اگر قطار مملو از آفریقایی های نانجیب هم باشند، من آن پنجره لامصب را باز نمی کنم!

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۱۴
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
گم شدن ساعت کشاورز در انبار علوفه و چند دقیقه سکوت
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی