عکس تابلو نقاشی پادشاه که بر روی تخت سلطنت نشسته و لباس گرانقیمت قرمز رنگ بر تن دارد و لوح هایی در کنار و پایین تخت دیده می شود. در تصویر وزیر ریش بلندی دارد و پشت سر پادشاه ایستاده. ستون ها و طاق های کاخ در تصویر معلوم است

داستان شماره ۴٠٩ : داستان گروه 99 و آزمودن حرص و طمع توسط پادشاه

داستان پندآموز از حرص و طمع انسان، حکایت کسانی که هر بیشتر ثروت اندوزی می کنند حریص تر می شوند

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود. اما خود نیز علت را نمی دانست تا روزی که در کاخ امپراتوری قدم می زد و هنگام عبور از آشپزخانه صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا این قدر شاد هستی؟
آشپز جواب داد: قربان! من فقط یک آشپز هستم. تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم.
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با وزیر در این مورد صحبت کرد.
وزیر به پادشاه گفت: قربان! این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست. اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوش بینی است.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه ۹۹ چیست؟
وزیر جواب داد: اگر می خواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست، باید چند کار انجام دهید: یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست!
پادشاه بر اساس حرف های وزیر فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. ۹۹ سکه! او فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد. ولی واقعا ۹۹ سکه بود. در تعجب بود که چرا تنها ۹۹ سکه است و ۱۰۰ سکه نیست؟!

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

thin-seperator.png

فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست؟ شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد. اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد. آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار می کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند. آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند. او فقط تا حد توان کار می کرد.
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از وزیر پرسید.
وزیر جواب داد: قربان، حالا این آشپز رسما به عضویت گروه ۹۹ درآمده است! اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند:
آنان زیاد دارند اما راضی نیستند. تا آخرین حد توان کار می کنند تا بیشتر بدست آورند. آنان می خواهند هر چه زودتر یکصد سکه را از آن خود کنند. این علت اصلی نگرانی ها و آلام آنان می باشد. آنها به همین دلیل شادی و رضایت را از دست می دهند و البته به همین دلیل این افراد اعضای گروه ۹۹ نامیده می شوند.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۸
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
اولین برخورد با رستوران سلف سرویس در آمریکا
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی