عشق به مادر پس از مرگ
دکتر اس. وایر میچل متخصص برجسته اعصاب در فیلادلفیا، در یک غروب زمستانی بعد از کار روزانه بر روی صندلی به خواب رفته بود، که با صدای زنگ در بیدار شد و دید که دختر لاغری که از سرما می لرزد، تقاضا دارد که مادرش را معاینه و معالجه کند. او توضیح داد که حال مادرش وخیم است.
دختر کفش های فرسوده به پا و شال نخ نمایی به دور گردنش پیچیده بود. دکتر به دنبال او در خیابان های پوشیده از برف محلات قدیمی روانه شد. از پله های عمارتی قدیمی بالا رفتند.
در طبقه بالا دکتر زنی مریض را دید که سابقا پیشخدمت خانه او بود. او بیماری زن را سینه پهلو تشخیص داد و داروهای لازم را تجویز کرد و دارویی نیز به او خوراند که حال زن را بهتر کرد سپس به او برای داشتن چنان دختر وظیفه شناسی تبریک گفت.
وقتی زندگی تو را در مشکلات و شرایط سخت قرار داد، نگو چرا من؟ بگو ثابت می کنم که می توانم.
زن پیر با کمال تعجب گفت که دخترش ماهها قبل مرده و چنین کفشها و شالی که دکتر می گوید در گنجه است. دکتر نگاه کرد و همان شال و کفشها را در گنجه دید که بر تن دختری بود که او را به اینجا آورده بود! اما هر دوی آن ها خشک بود و نمی توانست در آن شب برفی مورد استفاده قرار گرفته باشد.
تحقیقات نشان داد که آن دختر به راستی سال ها قبل مرده و دکتر وایر میچل شاهد واقعه ای ماوراء الطبیعه بوده است!
هر چند که بعضی ها معتقدند این فقط می تونه حاصل عشق حقیقی دختر به مادرش باشد!
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.