شبی آقا محمدخان قاجار از زوزه شغالان نتوانست بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فرا خواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد.
هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت تر را برای شغالان جستجو می کرد. دستور داد تمامی شغالانی را که در آن حوالی یافت می شدند، را بیابند و زنده به حضورش آورند!
وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگوله ای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد.
شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.
نتیجه این شد که حیوانات و طعمه ها از صدای زنگوله شغالان می گریختند و بنابراین هیچ یک نتوانستند طعمه ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردند.
ایران در دوره سلطنت قاجار
نویسنده: علی اصغر شمیم
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.