عکس نقاشی کارتونی حاکم چاق که بر روی تخت نشسته. در تصویر مردی نسبتا لاغر در مقابل او ایستاده و مردمان دیگر کمی دورتر ایستاده اند

داستان شماره ٧٣٧ : داستان حاکم و همسر مناسب برای دخترش و دزد نمازخوان

داستان پندآموز اندیشه در الطاف خداوند، حاکم و شوهر دادن دخترش به جوان ظاهراً نمازگزار

روزگاری حاکمی (پادشاهی) بود که فقط یک دختر داشت و هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد و نیز بتواند جانشین او شود. در یکی از شب ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح داده باشد.
از قضا آن شب دزدی، قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد. پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد.
هنگامی که به دنبال اشیاء به درد بخور برای دزدی می گشت، وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد، بنابراین راهی برای خود نیافت مگر اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

یک دروغ دنیا را دور زده و به جای اولش برگشته، اما یک حقیقت، هنوز بند کفش هایش را نبسته.

thin-seperator.png

سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند. وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.
و دزد از شدت ترس، هر نمازی را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد!
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند و این گونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد.
حاکم که تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود!
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف (ترس) تو بود چه به من می دادی؟ و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم؟

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۳
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
لقمان و سه پند به پسرش:بهترین غذا، بستر و خانه جهان
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی