شعرهای عاشقانه، عکس نقاشی دو پرنده در حال پرواز با گل رز قرمز

پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است

پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش، ز غروبش سیر است

پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش، ز غروبش سیر است

امشب این کوچه ز تنهائی من می گوید
دل بیچاره که در وسوسه ات تسخیر است

بین اوزان و قوافی شده ام زندانی
فکرم هر ثانیه با قافیه ها درگیر است

من شبگرد غزل سوخته از خود نالم
که دلم در قفس خاطره ها زنجیر است

من و این کوچۀ بن بست، تو را کم داریم
ترسم آن لحظه بیائی که جوانت، پیر است

منم و عکس تو در قاب و نگاهی خسته
چشم من سوی لب بستۀ یک تصویر است

تو ثریای منی آمدنت شیرین است
من نگویم که چرا آمده ای و دیر است

شهریارم که بسی خون جگرها خوردم
چه بگویم که قلم ناطق بی تزویر است

مرتضی شاکری

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است