ن و القلم و ما یسطرون
قلم شدم بنویسم، ترانه ای از تو
کنار خستگی ام "عاشقانه ای" از تو
دوباره یک غزل و رنگ ساده ای از شعر
برای بی کسی ام با بهانه ای از تو
قلم شدم بنویسم، ترانه ای از تو
کنار خستگی ام "عاشقانه ای" از تو
دوباره یک غزل و رنگ ساده ای از شعر
برای بی کسی ام با بهانه ای از تو
آمدهام که سر نَهَم، عشقِ تو را به سر برم
ور تو بگوییام که نِی، نِی شکنم شِکر برم
پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش، ز غروبش سیر است
از تو عشقی مانده در دل، یادگار
دلخوشم با خاطراتت، ای نگار
غزلی تازه از آن دلبر اخمو بنویس
از غم و دلهرۀ عاشق ترسو بنویس
من محبت می فروشم، تو محبت می خری؟
خسته از تنهاییم، من را به همره می بری؟
عشق یعنی بزنم زیر غزل جان بدهم
خوب شاعر که شدم جای تو تاوان بدهم
گر گذری هست و نه در کوی توست، برخطاست
ور نظری هست و نه بر روی توست، نابجاست
گاهی از در تو بیا، بنشین کنارِ او که نیست
زُل در آیینه سلامی کن نثارِ او که نیست
دلخور نباش آینه، آهی هنوز هست
از شب نترس، صورت ماهی، هنوز هست
چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها