هی بوسه نزن با هیجان گوشه لب را
یک لحظه رعایت بکن آداب ِ ادب را
دندان به لبم می زنی انگار شبانه
پاتک زده ای قسمتی از باغ ِ رطب را
گرمای لبت روی لبم در نوسان است
بالا نبری در تنم اندازه تب را
با آتش ِ برخورد ِ لبت با رگ ِگردن
بر هم زده ای رابطه مغز و عصب را
از بس که میان ِدو لبم جای ِکبودی ست
انگار که داعش زده استان ِ حلب را
دیشب که سراسیمه تو را گاز گرفتم
حال آمده ای نقد کنی عین ِطلب را
این گونه که در اول ِ شب بوسه گرفتی
ای وای! خدا خیر کند آخر ِشب را
مسعود محمدپور