ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری، به تو یعنی، به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
به همان شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی، به تماشا، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
بهروز یاسمی