اسب های زیبا

داستان شماره ٢١۶ : نگهداری خدا از اسبان با دستان تو

اراده خداوند با نظم خاص خود و با فرمول های طراحی شده حاکم بر کائنات، به پیش می رود.

استادی با مریدش در صحرای عربستان اسب سواری می کنند. استاد از هر لحظه سواری اش برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند:
به خدا اعتماد داشته باش. خدا هرگز بندگانش را رها نمی کند.
شب هنگام در چادر، استاد از مریدش می خواهد اسب ها را به صخره ای در نزدیکی شان ببندد. مرید به سوی صخره می رود؛ اما سخنان استاد را به یاد می آورد و فکر می کند: حتما دارد امتحانم می کند باید اسبها را به خدا بسپارم و اسبها را نمی بندد!

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

هر جدایی یک نوع مرگ است و هر ملاقات یک نوع رستاخیز.

thin-seperator.png

صبح روز بعد، مرید متوجه می شود که اسبها ناپدید شده اند خشمگین به سراغ استادش می رود و فریاد می زند: تو درباره خدا هیچ نمی دانی. من اسب ها را به امان او رها کردم، و حالا رفته اند.
استاد پاسخ داد: خدا می خواست مراقب اسب ها باشد. اما برای آن کار به دستان تو احتیاج بود.
بعضی وقتها انسان فراموش می کند که وسیله است.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٩١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان ضرب المثل نه سیخ بسوزد نه کباب
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی