کوچه عاشق

داستان شماره ۴۵٨ : داستان یافتن معشوق در بن بست حکومت نظامی

همواره با نیروی عشق، استوار و شتابان در پی دلخواسته خود روان باشیم
thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست.

thin-seperator.png

جوانی دلبسته زیبارویی شد. آن چنان غرق شور و شعف عشق که ناگاه دیگر معشوق را نیافت. پرس و جو کرد. گفتند: از این دیاررفته است.
شوریده و دل شکسته به هر نشانی که از هرکس می یافت راه سفر برگرفت تا محبوب خویش را بیابد. خدا خدا می کرد تا او را دوباره به دیدار دلدار برساند.
القصه! شبی از دروازه شهری گذشت و خواست در جایی بیتوته کند. از قضا شهر در حکومت نظامی به سرمی برد و ساعت منع آمد و شد بود. جوانک از همه جا بی خبر، در کوچه های شهر روان شد تا به جستجوی محبوب اقدام نماید.
پاسبانی، جوانک را دید و فریاد برآورد: آی! کجا می روی؟ ایست! ایست!
جوانک گفت: به تو چه؟!
پاسبان گفت: چه گفتی؟ ایست بی ادب لاابالی!
پاسبان دشنامی و جوانک در جوابش ناسزایی دیگر می گفت و از این کوچه به آن کوچه می دوید تا از دستش رهایی یابد. تا این که به بن بستی رسید و خود را در پایان راه و در حال دستگیر شدن به دست پاسبان دید. ناگهان دری را فشار داد. در باز شد و او به داخل خانه گریخت و پشت در را بست.
پاسبان که به دنبالش می دوید بر در کوبید و گفت: ای پسرک دزد! برخلاف قانون عمل می کنی؟ زودباش در را باز کن ای بی...
و همچنان هر دو با کلماتی نه چندان زیبا همدیگر را می نواختند؛ تا این که آوایی لطیف و زنانه بلند شد که: کیستی؟ در خانه ی من چه می کنی؟ چه می گویی؟
جوان از فرط تعجب، زبانش بند آمد. پس از چندی از پشت در، لحن صحبتش تغییر کرد و شروع کرد به دعا کردن به پاسبان که: مرد نیک سیرت! خدا خیرت بدهد! عمرت دراز باد! و...
پاسبان با تعجب بیشتر گفت: چرا دعا می کنی؟ تو که ازمن می گریختی و دشنامم می دادی؟
جوان گفت: دنبال کردن تو و از این کوچه و آن کوچه دواندن، مرا به محبوبم رساند که مدتها بود در دوری اش می سوختم وهمه جا به دنبالش می گشتم.
چه بسا در بن بست های زندگی که سختی ها و مرارت ها با شتاب به دنبال ما دوان هستند، خیری در پس دری پنهان شده است که پیروزی و بهروزی و وصال به خواسته هایمان را در برداشته باشد. پس، همواره با نیروی عشق، استوار و شتابان در پی دلخواسته خود روان باشیم.

اگر این داستان را پسندید، با کلیک بر روی علامت دست، آن را لایک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۲/۰۷/۰۷
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
زن نق نقو و قاطر قاتل
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی