این عکس شامل دو تصویر است در سمت چپ مردی که کلاه آفتابی بر سر دارد در حال پرتاب چوب دولک و یا پله است در این عکس مردانی که بازی می کنند از دور دیده می شوند و در تصویر سمت راست نمای نزدیک عکس الک و دولک یا دسته و پله روی آجر معلوم است

داستان شماره ۴٨۴ : داستان بازی الک دولک و ممنوع شدن آن

داستانی پندآموز که روش حکمرانی سیاستمدارها بر مردم را با مثالی جالب شرح می دهد

شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی شهر هر روز به صحراهای اطراف می رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می گذراندند. به دلیل اینکه قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی هم مشکلی برای سازگاری با این قوانین نداشتند.
سال ها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می توانند هر کاری دلشان می خواهد بکنند. جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند: آهای مردم! آهای...! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست.
مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند!

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

اگر به جای اسلحه، با معلم، به جنگ دنیا می رفتیم، همه دشمنان نابود می شدند.

thin-seperator.png

جارچی ها دوباره اعلام کردند: می فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می خواهد، بکنید.
اهالی جواب دادند: خب! ما داریم الک دولک بازی می کنیم.
جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می دادند و حالا دوباره می توانستند به آن بپردازند. ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه دادند بدون لحظه ای درنگ.
جارچی ها که دیدند تلاش شان بی نتیجه است، رفتند که به امرا اطلاع دهند. امرا گفتند: کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می کنیم.
آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همه امرای شهر را کشتند و بی درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند.
داستانی از ایتالو کالوینو

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


برچسب داستان: داستانهای اجتماعی و درس های زندگی

داستانهای مرتبط پیشنهادی :

(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)
شهر دزدها داستانی طنز از ایتالو کالوینو

نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٩١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان پیپ استالین و اعتراف هیئت گرجستانی (طنز)
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی