عکس نقاشی از مجسمه های مومی سرباز که کلاه نظامی بر سر دارد و دهانه یا افسار اسب بر دست و روی اسب خشاب گلوله های خمپاره و توپ گذاشته شده. در پشت تصویر سربازان دیگر با اسبها و گاری ها و ارابه ها و هواپیمایی در آسمان دیده می شود

داستان شماره ۶٣٩ : داستان وعده پادشاه و از پای درآمدن نگهبان از سرما

داستان پندآموز که بیان می کند چگونه یک انسان با وعده انجام نیافته از پا در می آید

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه! اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

موفقیت توانایی رفتن از شکستی به شکست دیگر، بدون از دست دادن شور و حرارت است.

thin-seperator.png

پادشاه گفت: من الان داخل قصر مى روم و مى گویم یکى از لباس هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود: اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٩١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
ضرب المثل بوق سگ و سگ بازاری از کجا آمده است و ریشه آن چیست؟
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی