روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید: برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی ؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزید ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.
چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟
عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن حتی اگر دیگران تو را بیازارند.
***
حکایت دوم
در حکایت های قدیمی آمده است روزی عقربی به نزد قورباغه ای که بر لب برکه نشسته بود می آید و از آن می خواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانه اش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند اما می ترسید که غریزه عقرب باعث شود وسط راه او را نیش بزند و بکشد.
قورباغه گفت: من چگونه باید به تو اعتماد کنم؟ اگر من تو را کول کردم و تو وسط آب من را نیش زدی چکار کنم؟
عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل، قابل اعتماد نیست، آدم کامل آن است که هم عقل دارد و هم عاطفه
عقرب گفت: امکان ندارد، تو داری به من کمک می کنی که به خانه ام بروم من اینقدر نمک نشناس نیستم که تو را نیش بزنم.
بالاخره قورباغه قبول کردن که عقرب کول کند. اما همین که کمی از برکه دور شدند عقرب بدون اینکه قصدی داشته باشد از روی غریزه نیش خود را بر بدن قورباغه فرو کرد. قورباغه با ناراحتی گفت دیدی نامردی کردی. در همین زمان عقرب نیش دومش را نیز به او زد و قورباغه به زیر آب رفت.
عقرب نیز با قورباغه در زیر آب دست و پا می زد. قورباغه که هنوز نیم نفسی داشت، فریاد بر آورد: ای بد طینت در چه حالی؟!
عقرب گفت: دارم غرق می شوم!
قورباغه گفت: رفتن زیر آب نه از غرض است، ترک عادت موجب مرض است.
عقرب هم درجواب گفت : نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.