وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آنجا به تنهایی می گذراندم. در یک شب زیبا و آرام؛ بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم؛ درون قایق نشستم و چشم هایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد.
عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا به هم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور می توانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمی شد کرد!
دوباره نشستم و چشم هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آن موقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود می گویم: این قایق هم خالی است.
اگر بگوییم خدا وجود ندارد مثل این است که بگوییم فرهنگ لغات در اثر انفجار در یک چاپخانه پدید آمده است.
نحوه برخورد و مدیریت خشم با کسانی که ما را ناراحت و عصبانی می کنند
فرض کنید یک بچه چهار ساله، ضربه ای به شما می زند. شما برای اینکه دل بچه را شاد کنید، ممکن است خودتان را به زمین بیندازید و ادای کتک خوردن درآورید. همین کار را اگر یک فرد 20 ساله با شما انجام دهد واکنش خیلی متفاوتی از خود بروز خواهید داد. پس اگر چیزی واکنش ما را برمی انگیزاند، به این خاطر است که ما احتمالاً هنوز آن قدرها در مقابل آن بزرگ و رشید نشده ایم که برایمان خنده دار یا کوچک جلوه کند. لازمه این کار این است که به رشد خودمان حسابی بها بدهیم و برایش وقت بگذاریم، باید یاد بگیریم که با ارزش هایمان زندگی کنیم.
بنابراین ما نمی توانیم از رفتار بد دیگران ناراحت نشویم؛ اما می توانیم آن را مدیریت کنیم و آنقدر خودمان را بزرگ کنیم که رفتارهای بد دیگران در مقابل ما کوچک و کوچک تر شوند. همچون عقابی که صدها متر از زمین فاصله می گیرد و همه چیز زمین برایش کوچک می شود.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.