عکس قدیمی از آرامگاه و مسجد پیامبر اسلام(ص) با گنبد خضرا یا گنبد سبز به همراه درختهای نخل و خرما. در تصویر خانه های گلی قدیمی هم دیده می شود

داستان شماره ٨٩١ : داستان سه همسر میهمان و خرمای بی هسته و دعای نور از حضرت فاطمه زهرا(س)

داستان سه حوریه بهشتی که به دیدار حضرت فاطمه(س) آمده بودند و هدیه خرمایی که به حضرت سلمان فارسی داده شد

عبداللّه فرزند سلمان فارسی از قول پدرش حکایت نماید: پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله، از منزل خارج شدم و در مسیر راه، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مرا دید و فرمود:
ای سلمان! تو بر ما جفا و بی انصافی کردی.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! کسی مثل من، بر شما جفا نخواهد کرد، ناراحتی و اندوه من برای رحلت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله مانع شد که بتوانم به ملاقات و زیارت شما موفق شوم.
امام علیه السلام فرمود: ای سلمان! همین امروز بیا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه علیها؛ چون او علاقه دارد تو را ببیند و می خواهد که تحفه و هدیه ای را از بهشت تقدیم تو نماید.
گفتم: آیا بعد از وفات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها برای من تحفه بهشتی در نظر گرفته است؟!
حضرت فرمود: بلی، دیروز فراهم شده است.
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوی جهان بشریت گشتم، هنگامی که وارد منزل ایشان شدم حضرت را مشاهده کردم که در گوشه ای نشسته و چادر کوتاهی بر سر خود افکنده است.
وقتی نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت: ای سلمان! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودی!
گفتم: ای حبیبه خدا! فردی چون من چگونه می تواند بر شخصیتی مثل شما جفا کند؟!
حضرت زهراء سلام اللّه علیها پس از آن فرمود: آرام باش، بنشین و در آنچه برایت می گویم دقت کن و بیندیش.
روز گذشته در حالی که درب منزل بسته بود، من در همین جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم. ناگهان متوجه شدم که درب منزل باز شد و سه حوریه بهشتی که تاکنون فردی به زیبائی شکل آن ها ندیده بودم با اندامی نمونه و بوی عطر دل انگیز عجیبی، با لباس های عالی وارد شدند و من با ورود آن ها از جای خود برخاستم؛ و پس از خوش آمد گوئی به آنان، اظهار داشتم: آیا شما از اهالی شهر مکه یا مدینه هستید؟
گفتند: ما اهل مکه و مدینه و بلکه از اهل زمین نیستیم، ما حورالعین می باشیم و از دارالسلام بهشت به عنوان دیدار با تو به اینجا آمده ایم.
پس من به یکی از ایشان که فکر می کردم از آن دو نفر دیگر بزرگ تر است گفتم: نام تو چیست؟
در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم؛ و چون علت نامش را پرسیدم، گفت: خداوند مرا برای مقداد، اسود کندی [مقداد پسر اسود] آفریده است.
سپس به دومی گفتم: نام تو چیست؟

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

یک فرد خوب همیشه در ذهن تو می ماند، یک فرد بهتر همیشه در رویای تو می ماند، اما یک فرد صادق همیشه در قلب تو می ماند.

thin-seperator.png

گفت: ذرّه؛ وقتی علت آن را سوال کردم، جواب داد: من برای ابوذر غفاری آفریده شده ام.
و هنگامی که نام نفر سوم را جویا شدم، گفت: سلمی هستم، و چون از علت آن پرسیدم، اظهار داشت: من از برای سلمان فارسی مهیا گشته ام. و پس از آن، مقداری خرمای رطب که بسیار خوش رنگ و لذیذ و خوش بو بود به من هدیه دادند.
سپس حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: ای سلمان! این خرما را بگیر و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برایم بیاور.
سلمان گفت: من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ایشان خارج شدم و چون به هرکس مرور کردم، اظهار داشت: آیا با خود مِشک عطر همراه داری؟ و من می گفتم: بلی.
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته ای در آن نیافتم، فردای آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم و عرض کردم: رطب بدون هسته بود!
فرمود: آری، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت، کشت نموده است با کلام و دعائی که پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم.
اظهار داشتم: ای سرورم! آیا آن را به من تعلیم می نمائی؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستی تب و ناراحتی تو برطرف گردد، این دعا را بخوان:

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ، بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلىٰ نَبِيٍّ مَحْبُورٍ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ . وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.
معنی:
 به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی است؛ به نام خدای نور، به نام خدای نور نور، به نام خدای نور بر نور، به نام خدایی که تدبیرگر امور است، به نام خدایی که نور را از نور آفرید و سپاس خدایی را که نور را از نور آفرید و نور را در کوه طور فرو فرستاد، در کتابی بر نوشته، در ورقه ای گشوده، با اندازه ای مناسب، بر پیامبری آراسته، خدای را سپاس که به عزّت یاد شود و به عظمت مشهور است و بر شادی و بدحالی سپاسگزاری شود، درود خدا بر آقای ما محمّد و خاندان پاکش.

سلمان فرموده: چون آن را از حضرت فاطمه آموختم سوگند به خدا، آن را به بیش از هزار نفر از مردم مکه و مدینه که دچار تب بودند تعلیم دادم، پس همه آنان به اذن خدای تعالی شفا یافتند.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه 

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٩١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
خاطره یک معلم: رعایت نوبت در کلاس دوم ابتدایی
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی