header-ship

شیخ اجل سعدی در گلستان چنین حکایت می کند :
در بیابان اسیر کفار شدم و آن ها مرا به کار گل وادار کردند. روزی یکی از حاکمان حلب که سابقه دوستی بین ما بود، از آن جا عبور کرد و مرا شناخت و به ده دینار مرا از دست دشمنان خلاص کرد و به حلب برد و دختر خود را با مهریه صد دینار به عقد من درآورد.
دختر ستیزه جو و بدخو بود. روزی به من گفت: تو آن کسی هستی که پدر من به ده دینار آزادت کرد و من گفتم: آری به ده دینار آزاد کرد و به صد دینار به دام تو گرفتارم کرد.
حالا هر گاه کسی از حالی به حال بدتر از آن گرفتار شود این مثل حکایت حالش می شود و گویند از چاله به چاه افتاده است.

*****
از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم. تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. یکی از روسای حلب که سابقه ای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان! این چه حالت است؟
گفتم: چه گویم:

همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خدای نبودم به آدمی پرداخت

قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت

پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان

بر حالت من رحمت آورد و به ده دینار از قیدم خلاص کرد و با خود به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من در آورد به کابین صد دینار. مدتی بر آمد، بدخوی ستیزه روی نافرمان بود. زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغّص داشتن:

زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او

زینهار از قرین بد زنهار
وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّار

باری زبان تعنّت دراز کرده همی گفت: تو آن نیستی که پدر من تو را از فرنگ باز خرید؟
گفتم: بلی! من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد.

شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی

شبانگه کارد در حلقش بمالید
روان گوسپند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

اگر این داستان را پسندید، با کلیک بر روی علامت دست، آن را لایک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۲/۰۷/۰۴
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان گذر جناب سلمان(ره) از زمین کربلا (نینوا)
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی