روزی حضرت موسی علیه السلام نشسته بودند که ابلیس لعین نزد او آمد و در ضمن گفتگوهایش به آن حضرت عرض کرد: می خواهم هزار و سه پند و حکمت به تو بیاموزم و با این پندها و اندرزها تو را موعظه کنم و راه تکامل و طریق سعادت را به تو بنمایم!
حضرت موسی علیه السلام او را شناخت و این گونه پاسخ داد:
آنچه که تو می دانی، بیشتر از آن را من می دانم، تو برو خودت را موعظه کن و از بدبختی و فلاکت ابدی نجات بده، تو اهل موعظه و پند نیستی، اگر اهلیت این کار را داشتی هرگز در مقابل خدا قد علم نمی کردی و جسورانه دستوراتش را رد نمی کردی، من موعظه و پند را می پذیرم و به آن سفارش می کنم، اما نه از شخصی مثل تو، من نیازی به پندهای تو ندارم و موعظه دروغین تو را نمی پذیرم چون خدای متعال و آفریدگار مهربان دستور داده حرف تو را نپذیرم:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ [معنی: اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؟ زیرا که وى دشمن آشکار شماست (سوره یس آیه ۶۰)]
اما مثل این که این بار با دفعات قبل متفاوت بود و جبرئیل امین نازل شد و پیام الهی را این گونه به موسی علیه السلام نازل نمود:
ای موسی! خداوند متعال می فرماید هزار پند و نصیحت ابلیس فریب و دروغ است و می خواهد تو را و بندگان مرا در زیر نقاب موعظه و نصیحت گمراه کند، اما سه پند او را گوش بسپار و به آن عمل کن و به دیگران برسان که راه درست و طریق نجات در آن است و با عمل به این سه پند و موعظه، کمر ابلیس خم می شود و دستش از گمراهی شما قطع می شود.
خاطرات خیلی عجیب هستند، گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم و گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم.
پس از آن که حضرت موسی(ع) طبق دستور الهی از ابلیس خواست تا سه پند از هزار و سه پند و موعظه اش را بیان کند، ابلیس شروع کرد به بیان آنها:
پند اول: ای موسی! هرگاه تصمیم بر انجام کار نیکی گرفتی در انجام آن کار خیر عجله کن، و گرنه من تو را پشیمان می کنم و با تمام نیرو به تو حمله ور می شوم تا آن عمل نیک را انجام ندهی و کار خیری را به سامان نرسانی.
پند دوم: ای موسی! اگر با زن نامحرمی خلوت کردی، از من غافل مباش که سخت در فکر هلاک تو هستم و همه نیروی خود را در گمراه کردن تو به کار می گیرم و تا تو را به حرام نیندازم و پرده عفتت را پاره نکنم از پای نمی نشینم. ای موسی! نمی دانی چه انسان هایی را از طریق چشم چرانی و شهوت به ورطه سقوط و تباهی کشانده ام.
پند سوم: ای موسی! هرگاه خشمگین شدی و غضب کردی، جای خود را عوض کن و هیچ کاری انجام نده که من حضور دارم و فتنه ای بر پا می کنم.
پس از آن که ابلیس پندهای خود را گفت، به حضرت موسی علیه السلام رو کرد و بیان داشت: ای موسی! اکنون که تو را پند دادم نسبت به تو حقی پیدا کردم، در عوض از خدا بخواه تا مرا بیامرزد، چرا که تو مقام و منزلتی در درگاه خدا داری.
حضرت موسی(ع) به درخواست ابلیس پاسخ مثبت داد و از ابلیس در درگاه الهی شفاعت کرد.
خداوند متعال در پاسخ فرمود: شفاعت تو را می پذیرم، اما شرط آمرزش شیطان آن است که بر قبر حضرت آدم علیه السلام سجده کند.
حضرت موسی فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد و البته ابلیس همچنان که در خودخواهی و تکبر غوطه ور بود گفت: ای موسی! من در آن هنگام که آدم زنده بود بر او سجده نکردم، حال چگونه می توانم بر قبرش سجده کنم؟
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.