شاه شجاع کرمانى از بزرگان اهل معرفت در قرن سوم بود. علت شهرت او به «شاه» آن بود که پدرش از امیران کرمان بود. درگذشت وى به سال ۲۸۸ ه.ق. اتفاق افتاد.
نقل است که چهل سال نخفت. شبى بعد از چهل سال بخفت. خداى جل جلاله را در خواب دید.
گفت: «بار خدایا! من تو را در بیدارى مى جستم، در خواب یافتم.»
فرمود که «اى فلان! ما را در خواب به برکت آن بیدارى ها یافتى. اگر آن بیدارى ها نبود، چنین خوابى نمى دیدى.»

خدایا! به هرکه دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

بعد از آن هر جا که مى رفت، بالشى مى نهاد و مى خفت و مى گفت: «امید است که یک بار دیگر، چنان خوابى ببینم» عاشق خواب شده بود و مى گفت: «یک ذره از آن خواب، به بیدارى همه عالم ندهم».
عطار نیشابورى، گزیده تذکره الاولیاء، ص 251 250 با اندکى تغییر
منبع: حکایت پارسایان تالیف مرحوم رضا بابایی (خواننده ارجمند، لطفا برای شادی روح مرحوم بابایی سه صلوت نثار فرمایید)
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.