پادشاهی فیل های زیادی داشت. اما یکی از آنها بسیار قدرتمند، ماهر و در مهارت های جنگی بهترین بود. او همیشه موفق و پیروز از میدان های نبرد باز می گشت و بدین ترتیب محبوبترین فیل پادشاه شده بود.
سرانجام فیلم پیر شد و پادشاه دیگر او را به میدان نبرد نمی فرستاد اما همچنان عضوی از تیم شاه بود، زیرا پادشاه به آن حیوان حس بسیار خوبی داشت و از دیدنش انرژی زیادی می گرفت.
یک روز وقتی فیل برای نوشیدن آب به برکه رفته بود، ناگهان پایش در گل و لای گیر می کند و علیرغم تلاش و تقلای زیاد نمی تواند خودش را نجات دهد و در معرض غرق شدن قرار می گیرد. مردمی که در آن اطراف مشغول کارکردن بودند، متوجه صدای ضجه فیلم می شوند و ماجرا را به پادشاه اطلاع می دهند. پادشاه و درباریان فوراً خودشان را به آنجا می رسانند. اما راهی برای نجات حیوان وجود نداشت زیرا فیل حیوان کوچکی نبوده و در آوردن او از مرداب و برکه مسئله ساده ایی نبود.

همه آدمها وقتی آروم باشن زشتی هاشون ته نشین میشه و زلال دیده می شوند. اگه می خواهید کسی رو بشناسید قبل از مصرف خوب تکانش دهید.
ناگهان فکری به ذهن مشاور قدیمی و کارکشته پادشاه می رسد. او پیشنهاد می دهد که طبل های جنگ را کنار برکه به صدا در بیاورند!
بنابراین فیل پیر به محض شنیدن صدای طبل، تمام قوای خود را جمع می کند و با نیرویی عجیب و خارق العاده خود را به آرامی از مرداب بیرون می کشد. و به این ترتیب فیل نجات می باید.
فیل فاقد توانایی فیزیکی نبود بلکه برای جنبش و حرکت به هدف و انگیزه نیاز داشت. انسان نیز برای حفظ شور و شوق زندگی، به امید و ساختار فکری هدفمندی نیاز دارد و نباید اجازه دهد که ناامیدی بر او چیره شود.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.