عکس نقاشی کارتونی پادشاه و سربازانش و هیزم شکن پیر در یک جنگل سبز نقاشی شده. در تصویر پشت پیرمرد هیزم شکن دیده می شود

داستان شماره ٣٧۵ : داستان پادشاه و پند هیزم شکن: بافتن نشانی بر روی فرش

داستان پندآموز پادشاهی که به توصیه هیزم شکن هنر بافتن فرش یاد می گیرد و روزی موجب نجاتش می شود

روزی بود و روزگاری. در دیاری پادشاهی زندگی می کرد. روزی از راهی می گذشت و هیزم شکنی را دید. پادشاه به هیزم شکن گفت داری چه کار می کنی؟
گفت: در حال شکستن هیزم هستم برای به دست آوردن مخارج زندگیم.
بعد هیزم شکن از پادشاه پرسید: شما در حال انجام چه کاری هستی؟
پادشاه گفت: در حال پادشاهی.
هیزم شکن مودبانه در پاسخ گفت: تا کی می خواهی به پادشاهی ادامه بدهی؟! آخر روزی به پایان خواهد رسید. بهتر است کاری را یاد بگیری و همیشه متکی به مردم نباشی، از فکر خود استفاده کنی نه از زور بازوی دیگران.
پادشاه از هیزم شکن جدا شد و به راه خود ادامه داد و به حرف های هیزم شکن خوب فکر کرد و از روز بعد شروع کرد به یاد گرفتن حرفه های مختلف.
روزی پادشاه در راهی، گرفتار دزدان و راهزنان شد و او را به اسارت بردند و هرچه همراه داشت از او گرفتند و خواستند که او را بکشند. اما پادشاه گفت مرا نکشید و به من مجال دهید من می توانم برایتان کار کنم.
دزد ها از او پرسیدند چه کاری می توانی انجام دهی؟
پادشاه گفت: در قالی بافی مهارت دارم.
دزدان وسایل مورد نیاز را در اختیار پادشاه قرار دادند و او شروع به قالی بافی کرد.
روز ها پشت سر هم می گذشت و پادشاه مشغول قالی بافی بود و هیچ یک از اعضا خانواده و مردمانش هم از محل اسارتش خبر نداشت تا به کمکش بیایند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

نهال دوستی واقعی، آهسته رشد می کند.

thin-seperator.png

بعد از گذشت چند ماه پادشاه توانست قالی را ببافد او با زیرکی نشانی محل اسارت خود را بر روی قالی نوشته بود. قالی را به دست دزدان داد و گفت این را اگر به قصر پادشاه ببرید با قیمت خوبی از شما می خرند.
دزدان که سواد نداشتند نوشته های روی قالی را بخوانند قالی را به قصر برده و فروختند.
همسر پادشاه وقتی قالی را نگاه کرد فهمید که شوهرش را کجا پنهان کرده اند و سربازان فراوانی را به سوی محل مورد نظر فرستاد و پادشاه را نجات دادند.
پس از آزادی پادشاه به یاد هیزم شکن افتاد که عمل کردن به نصیحت او باعث شده بود زندگیش نجات پیدا کند.
هیزم شکن گفته بود: از فکر خود استفاده کن نه از زور بازوی دیگران.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٩١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۶
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان دو شیر: اشتباهی آبدارچی را خوردم
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی