عکس نقاشی مینیاتوری از داستان لیلی و مجنون که لیلی در گلزاری زیبا دراز کشیده و مجنون در حال نواختن نی بر بالا سر اوست. زمینه تصویر رنگارنگ است

داستان شماره ٧٢٢ : داستانی از لیلی و مجنون - چرا جام‌ مرا بشکست‌ لیلی

داستانی از عشق، یکی از مجموعه داستانهای لیلی و مجنون که معروف و مثل شده است

گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همه مردم فقیر را طعام می داد.
مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟
لیلی گفت: برای رسیدن به تو!
مجنون گفت: ما که به هم نرسیده ایم.
لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمده ای و من تو را می بینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانه ای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

خدا بنده اى را دوست دارد كه هر گاه كارى مى كند محكم و استوار انجام مى دهد

thin-seperator.png

پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند.
چون ظرف مجنون را لیلی می شکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذا دادن به تو ندارد، می بینی ظرف تو را می شکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمی گردی.
مجنون سخنی به راز گفت:

اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی

گویند عاشقان خدا نیز چنین اند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آن ها را سریع اجابت نمی کند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادتشان ببیند.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴۴ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۹/۱۳
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان این نیز بگذرد(1) - انگشتر پادشاه
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی