در منزل دوستی که پسرش دانش آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی اش را انجام میداد بودم، زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزه نمره بیست نقاشی ات.
پسر ده ساله، جعبه مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
ولی چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ! باز هم که از این جنس های ارزون قیمت خریدی! الان مداد رنگی های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت: می بینید آقاجون؟ بچه های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند، اصلا نمی شه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت، ولی من برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانه هوشمندی نیست، همان طور که هدیه پدربزرگ برای گول زدن نوه اش نیست.
و در ادامه این داستان را برایشان تعریف کردم:
آن زمان که من دانش آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن مان می آمد و به بچه های فامیل هدیه می داد، بیشتر وقت ها هدیه اش تکه های کوچک قند بود!
بار اول که به من تکه قندی داد، یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست.
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد، هر چه برایتان بیاورد هدیه است.
وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه ها آرزو می کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می کند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها فرق دارد، چون نشانه مهربانی و علاقه او به شماست. این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند، اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه می دهد، منظورش این نیست که ما نمی توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می خواهد علاقه اش را به ما نشان بدهد. می خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه ای آن را نمی فروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می افتم، دهانم شیرین می شود، کامم شیرین می شود، جانم شیرین می شود.
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ. در واقع عقل با سواد فرق دارد. یکی ممکن است خیلی با سواد باشد اما عقلش نرسد که باید جواب سلام را بدهد. سواد داشتن یک توانایی و مهارت است و عقل داشتن یک فضیلت است.

داستان شماره ١۶٩ : هدیه یعنی مهربانی و دوستی، داستان هدیه پدربزرگ
داستانی از تفاوت مهارت و فضیلت، هدیه، دوست داشتن را به شما می دهد که در هیچ بازاری نیست
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما
برای آنکه عمر طولانی باشد، باید آهسته زندگی کرد.

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است
برچسب داستان: داستانهای اجتماعی و درس های زندگی
داستانهای مرتبط پیشنهادی :
(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)داستان ضرب المثل ارمغان مورچه ران ملخ است یا مثل عربی هدیه چکاوک ران ملخ است
حکایت جنگ مستاجر و صاحب خانه و حقه بازی مستاجر
حکایت آموزنده کمک حضرت سلیمان پیامبر به پیرمرد هیزم شکن
داستان لباس جدید پادشاه یا لباس نامرئی امپراتور
داستان حاکم و همسر مناسب برای دخترش و دزد نمازخوان
سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی
هم اکنون
٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان مرد در نقاشی و ازدواججستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی
عناوین آخرین داستانها
حکایت شبلی و نانوا از عطار و داستان برج شبلی در دماوند داستان جالب: چگونه به هدف بزنیم؟ (تمرکز روی هدف) داستان نعمت واقعی و تفسیر آیه نعیم در قرآن از امام رضا(ع) داستان فرزند با سواد چوپان و شمارش گوسفندان داستان ضرب المثل ارمغان مورچه ران ملخ است یا مثل عربی هدیه چکاوک ران ملخ است جوانی که از روی آب گذشت ولی واعظ نتوانست حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب کرد و خدا خطابش را لبیک گفت داستان شیر ناصرالدین شاه، اخراج شیربان و جیره گوسفند شیر جنگ سپاه هخامنشی با مصر باستان نبرد پلوزیوم و استفاده از گربه ها داستان ضرب المثل هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم پول داد
چند داستان تصادفی به انتخاب سامانه
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.