چلم نام شهری یهودی نشین در کشور لهستان است و از دیر باز حکایت ها و جوک های زیادی درباره ساده لوحی مردم این شهر بر سر زبان ها بوده است. قصه احمق های چلم، داستانی تخیلی و طنز آمیز در باره پیدایش شهر چلم، نوع معیشت مردمان آن شهر، شیوه های حکومت داری حاکمان و به طور کلی سر نوشت سیاسی اجتماعی آنان است که به نحو بسیار اغراق آمیز بیان شده است.
احمق های شهر چلم مردمانی گرسنه و بی پناه بودند که توسط گروهی احمق تر و بیچاره تر از خود اداره می شدند. گرو نام گاو حاکم شهر احمق ها بود او برای حل بحران این شهر خطاب به شورای فرزانگان چنین گفت: ای دانایان و فرزانگان! در چلم بحران وجود دارد. اغلب شهروندان نانی برای خوردن ندارند و خیلی از آنها بیمارند. چطور می توانید این بحران را بر طرف کنید؟
بعد از جلسه ای که هفت روز و شب به طول انجامید هر کدام از اعضای شورا راه حلی پیشنهاد داد. گلیش منگ گفت: لغت بحران را از فرهنگ لغات حذف کنید تا این کلمه فراموش شود و دیگر نیازی به حل آن نباشد.
زاین ول احمق پیشنهاد داد: مردم شهر چلم دو روز در هفته روزه بگیرند تا بتوانند مقدار زیادی نان ذخیره کنند. به این ترتیب، مشکل نان حل می شد.
اما با مشکل کمبود کفش و لباس چه باید می کردند؟ زاین ول احمق گفت: بهتر است برای کفش و لباس مالیات سنگینی وضع کنیم. فقرا ناتوان از تهیه آنها خواهند شد و در نتیجه ثروتمندان به اندازه کافی کفش و لباس خواهند داشت.
سندر کودن این راه حل را به شدت رد کرد و در عوض راهکاری ارائه داد: بهتر است شب ها وقتی ثروتمندان خوابند فقرا خانه های آنان را غارت و کفش و لباس هایشان را بردارند تا بتوانند روزها در مزارع کار کرده و برای ثروتمندان غذا تهیه کنند.
ثمن کله پوک همه این راه حل ها را رد کرد و گفت: چون در برابر هر ثروتمندی صدها فقیر وجود دارد، لباس به اندازه کافی نیست تا بتوانند بدزدند. به علاوه اندازه ثروتمندان به فقرا نمی خورد. آنها چاق و چله اند و فقرا ضعیف و مردنی. به نظر من کلا لباس پوشیدن را از فرهنگ مردم حذف کنیم تا مردم مثل نیاکانشان لخت و عور بگردند.
گلیش منگ: در اثبات مزخرف بودن این حرف ها؛ بر اساس نظر دانشمندان در روزگاران قدیم؛ گفت: در چلم زمستان وجود نداشته؛ به همین دلیل مردم لباس نمی پوشیدند.
خلاصه آنکه اعضای شورا از حل مشکل مایوس شدند تا اینکه گرونام گاو حاکم شهر چلم تنها راه حل نجات از بحران داخلی را در جنگ با شهرهای همسایه دانست.
بهار آمد و مردان چلم جای کارکردن در مزارع وارد ارتش شدند و برای جنگ آموزش نظامی دیدند. در نتیجه محصول کمی بر داشت شد. پاییز رسید و بارش باران آغاز شد. از آنجایی که سربازان پا برهنه بودند یا چکمه هایشان پاره بود، خیلی زود سرما خورند، تقریبا همه سپاه چلم گلو درد و آبریزش بینی داشتند و سرفه می کردند.
در یک شب تاریک سپاه کوچک چلم به سمت گروش کود حرکت کردند. باران سه روز تمام می بارید و سربازان تا زانو در گل فرو رفتند. سپاه چلم به اشتباه به جای مقصد اصلی سر از روستای دیگر در آوردند و به آنجا حمله کردند و از آنان شکست سختی خورند.
سربازان از رژه رفتن و خواب کم خسته بودند. خیلی هایشان فرار کردند و آنهایی هم که می خواستند بجنگند چنان از سرما کرخت شده بودند که دستشان توان شمشیر کشیدن نداشت. در نتیجه سپاه چلم پا به فرار گذاشت. سگ های ولگردی که آنجا بودند وقتی دیدند عده ای در حال فرارند، عوعو کنان آنها را دنبال کرده و برخی از سربازان را زخمی کردند.
چیزی را که دشمنان تان نباید بدانند، به دوستانتان نگویید
روز بعد حوالی غروب سپاه چلم نیمه عریان، پا برهنه، بی سلاح و با دماغ های شکسته و چشم های کبود به خانه بازگشتند. [این تصاویر شما را به یاد سربازان یخ زده فرانسوی در جنگ ناپلئون با روسیه نمی اندازد؟ جالب این است که هیتلر نیز دچار همان خطایی شد که ناپلئون در مرز روسیه مرتکب شد]
پس از این اتفاقات بحران در چلم بیشتر و بیشتر شد و شورش های زیادی به راه افتاد. مردم به سرکردگی شخصی دیوانه، قدرت را از گرونام گاو گرفتند و او را از شهر بیرون کردند.
حاکم جدید معتقد بود باید پول را از چرخه اقتصادی حذف کنیم تا بحران حل شود. عواقب تبادل کالا با کالا و خدمات با کالا و تبعات حذف پول خیلی زود دامن مردم بیچاره را گرفت و باز سر به شورش گذاشتند. آن قدر شورش کردند و حکومت عوض کردند تا دوباره سر و کله گرونام گاو پیدا شد و حکومت را دوباره تصاحب کرد.
احمق ها در پایان قصه به همان نقطه ای پرتاب شدند که از آن فرار کرده بودند. وضعیت شهر چلم یک نشانه است. بسیاری از شهرها و کشورها در طول تاریخ مانند چلم اداره شده اند. شورش ها و جنگ هایی که در چلم اتفاق افتاد شکل کمیک برخی تراژدی های بزرگ تاریخ است. بسیاری از کشور گشایی ها و جنگ های خونین چندین ساله در طی قرون و اعصار تاریخ، در همان حماقتی ریشه دارند که چلمی ها و سرانشان گرفتارش بودند. نسل های زیادی می توانستند به آرامی زندگی کنند، اگر گرفتار جهالت، اوهام و آرزوهای پوچ و بلند پروازی های محال دیکتاتورهایی مثل اسکندر، ناپلئون، هیتلر، صدام و جورج بوش نمی شدند.
--------------
پی نوشت:
1. نام کتاب احمق های چلم و تاریخ شان The Fools of Chelm and Their History
2. قصه فانتزی احمق های چلم از حیث فرم اثری بسیار معمولی است. این داستان یک جوک طولانی است و مخاطب را به یاد فکاهه هایی می اندازد که در دوران کودکی و نوجوانی اش شنیده، بازی های زبانی طنز آمیز موجود در فرم و صورت اثر عاری از پیچیدگی و ظرافت های کلامی است. اما چیزی که دستمایه این شوخی و ریشخند شده به شدت تکان دهنده و عمیق است و مخاطب جدی را سر جای خود میخکوب می کند، سیر جریانات سیاسی و اجتماعی شهر چلم است که مملو از آموزه های فلسفی و سیاسی است.
اقتباس از خرد نامه شماره 67 (نشریه همشهری)
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.