وقت امتحانا بود و ما اون روز می خواستیم سومین امتحان ترم رو بدیم که مربوط به درس مدیریت زمان می شد. از شما چه پنهون درس سختی هم بود و از اون بدتر استادش بود که خیلی سختگیری می کرد. ولی من به خاطر کم کردن روی بعضی از همکلاسیهام و همینطور برای این که به استاد نشون بدم اونقدر هم تو درسش ضعیف نیستم حسابی خونده بودم و خلاصه با کله ای پر از مدیریت زمان سر جلسه حاضر شدم.
امتحان از 20 نمره بود و من یه نگاه سریع به سوالا انداختم و با شادی دو چندان دیدم که اونقدر هم سخت نیستن! در واقع سوالا خیلی هم ساده بودن که واقعا از این استاد بعید بود چنین سوالایی طرح کنه. فقط یه سوالی بود که یه مقدار مشکل بود و علاوه بر این که به تمرکز بیشتری نیاز داشت جوابش هم زیاد بود و من با خودم گفتم که همه سوالا رو جواب می دم و آخر سر میرم سراغ اون سوال.
خلاصه با قلبی مالامال از شور و شادی شروع کردم به جواب دادن و حدود 10 دقیقه به پایان وقت آزمون مونده بود که رفتم سراغ اون سوال سخته. ولی چشمتون روز بد نبینه! در همون لحظه بود که انگار یک قالب یخ شکستن تو سر من!
بارم در نظر گرفته شده برای اون سوال 16 نمره بود! در حالی که سوالای دیگه همه 0.25 یا 0.5 نمره ای بودن! اون وقت سوال به اون سختی که خیلی بیشتر از 10 دقیقه واسه پاسخگویی نیاز داشت! دیگه نفهمیدم اون 10 دقیقه رو چه جوری گذروندم و هرچی که به ذهنم رسید واسه جواب اون سوال نوشتم.
آخر سر هم نتونستم نمره دلخواهم رو از اون درس (که اون همه واسش زحمت کشیده بودم) بگیرم، ولی استاد با این کارش عملا مفهوم مدیریت زمان رو به ما نشون داد.
بعد از اون درس یاد گرفتم که چه جوری برای در نظر گرفتن زمان برای انجام هرکاری، اولویتی قرار بدم.

داستان شماره ۶٩٨ : داستان امتحان درس مدیریت زمان
داستان پندآموز و جالب از یک استاد زیرک که جلسه امتحان درس، هم آموزش است و هم امتحان عملی
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما
شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است
برچسب داستان: خاطره ها و دل نوشته ها
داستانهای مرتبط پیشنهادی :
(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)داستان دو برادر یکی ریاضت پیشه و غارنشین و دیگری زرگر و کاسب
دزدی کفش های مردی که خود را به خواب زده بود
عجیب ترین معلم دنیا - تصحیح ورقه خودمان
دزدان و سلطان محمود غزنوی: نوبت توست بجنبان ریش را
داستان مثل حساب به دینار بخشش به خروار: پیرزن و چوب کبریتها
سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی
هم اکنون
٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان دزد و عارف (ای ماه کاش امشب از آن من بودی)جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی
عناوین آخرین داستانها
حکایت شبلی و نانوا از عطار و داستان برج شبلی در دماوند داستان جالب: چگونه به هدف بزنیم؟ (تمرکز روی هدف) داستان نعمت واقعی و تفسیر آیه نعیم در قرآن از امام رضا(ع) داستان فرزند با سواد چوپان و شمارش گوسفندان داستان ضرب المثل ارمغان مورچه ران ملخ است یا مثل عربی هدیه چکاوک ران ملخ است جوانی که از روی آب گذشت ولی واعظ نتوانست حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب کرد و خدا خطابش را لبیک گفت داستان شیر ناصرالدین شاه، اخراج شیربان و جیره گوسفند شیر جنگ سپاه هخامنشی با مصر باستان نبرد پلوزیوم و استفاده از گربه ها داستان ضرب المثل هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم پول داد
چند داستان تصادفی به انتخاب سامانه
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.