عکس نقاشی از انوشیروان پادشاه ساسانی سوار بر اسب و پیرمردی که در حال کاشت درخت گردو است. دگران کاشتند و ما خوردیم،  ما بکاریم و دیگران بخورند

داستان شماره ٧٨٠ : دگران کاشتند و ما خوردیم: انوشیروان، پیرمرد و کاشت درخت گردو

داستان شعر معروف ملک الشعرای بهار: دگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم و دیگران بخورند
thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

در خاطرات دوستت کنجکاوی نکن، ممکن است خاطراتش تلخ تر از تصور تو باشد.

thin-seperator.png

گویند انوشیروان ساسانی (کسری) پادشاهی دادگر و عادل بود. روزی از روزها که انوشیروان به قصد شکار به بیرون از شهر و صحرا می رفت، در راه پیرمردی را دید که در حال کاشتن درخت گردویی بود.
از او پرسید: اکنون که سنی از تو گذشته و معلوم نیست چه قدر در این دنیا عمر خواهی کرد، چرا درخت گردو می کاری؟ مگر نمی دانی 10 سال (یعنی سالها) طول می کشد تا درخت گردو ثمر دهد؟ دلیل کارت چیست، تو که از بهره این درخت استفاده نخواهی کرد؟
پیرمرد پاسخ داد: دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم و دیگران بخورند.
انوشیروان از استدلال پیرمرد خوشش آمد و مشتی زر به او داد.
پیرمرد لبخند زد و گفت: شهریار دیدند که درخت گردوی من همین امروز و قبل از کاشت و پیش از مرگم ثمر داد!
پادشاه از این حرف پیرمرد بیشتر خوشش آمد و باز به او زر و سیم بیشتری بخشید.
ملک الشعرای بهار این داستان را به زبان نظم در آورده و شعر آن، در زبان فارسی مثل شده است. وقتی به کار برده می شود که کسی کارهای خیر و ماندگاری را بدون هیچ توقع و چشم داشتی انجام می دهد، تا آیندگان از آن بهرمند و کامیاب شوند.

شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار

در سر راه دید مزرعه ای
که در آن بود مردم بسیار

اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود

دانه جوز در زمین می کاشت
که به فصل بهار سبز شود

گفت کسری به پیرمرد حریص
که: چرا حرص می زنی چندین؟

پای های تو بر لب گور است
تو کنون جوز می کنی به زمین

جوز ده سال عمر می خواهد
که قوی گردد و به بار آید

تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟

مرد دهقان به شاه کسری گفت:
مردم از کاشتن زیان نبرند

دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند

اگر این داستان را پسندید، با کلیک بر روی علامت دست، آن را لایک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٠۶ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : شنبه ۱۴۰۲/۰۷/۰۸
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
نیکی و بدی در تابلو شام آخر لئوناردو داوینچی
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی