عکس پسر بچه در شب با فانوس روشن در دست. در تصویر پسرک فانوس را بالا گرفته و پروانه یا شاپرکی را نگاه می کند. زیر پایش چمن سبر زنگ و گلی دیده می شود

داستان شماره ۶۴۴ : چهار نفری که زاهد را سخت تکان داد

داستان پندآموز از زبان زاهدی است که می گوید که از هر کسی یا هر چیزی می توان درس آموخت
thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

استعداد در فضای آرام رشد می کند و شخصیت در جریان کامل زندگی.

thin-seperator.png

زاهدی گوید: چهار نفر مرا سخت تکان داد:
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه می رفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟!

سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می کرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم، چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی، که از نگاهی بیم داری؟

اگر این داستان را پسندید، با کلیک بر روی علامت دست، آن را لایک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۲/۰۷/۰۷
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان سگ وفادار ژاپنی: هاچیکو
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی