عکس تندیس ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای ایران در کنار آرامگاهش در طوس مشهد. تصویر مجسمه و نمای آرامگاه در یک قاب عکس قرار دارند

داستان شماره ٧۶۴ : داستان فردوسی و سلطان محمود غزنوی و پاداش سکه طلا

داستان گردآوری شاهنامه و نظم آن و نیز افسانه پاداش سلطان محمود غزنوی به فردوسی

آغاز ایده پردازی و سرودن شاهنامه به دقیقی بر می گردد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد. دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ هـ. ق) و بخش عظیمی از داستان های شاهنامه ناسروده ماند. فردوسی استاد و همشهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.
فردوسی در آغاز شاهنامه تصریح می کند که چون از کار دقیقی و پرداختن او به نظم داستان های کهن و کشته شدنش آگاه می شود، خود در پی این کار می افتد، ولی به علت آشفتگی محیط اجتماعی تا مدتی موضوع را پنهان نگاه می داشته است.
هنگامی که فردوسی دست به این کار بزرگ زد حکومت سامانیان در کمال قدرت بود و این شایعه که فردوسی شاهنامه را با اشاره محمود غزنوی و به امید شصت هزار دینار او، به نظم آورده به هیچ وجه صحیح نیست؛ افسانه ای که تذکره نویسان قرون بعد پرداخته اند، مبنی بر اینکه محمود غزنوی در جستجوی کسی بود که به نظم داستان های باستانی بپردازد و سرانجام فردوسی را نامزد این کار کرد، چیزی است که قراین تاریخی آن را نقص می کند، زیرا فردوسی، به تصریح تمام، تاریخ آغاز شاهنامه را به سالیانی می رساند که محمود هنوز به سلطنت نرسیده بوده است. گذشته از اینکه طبیعت خاص و خصوصیات نژادی محمود و رفتاری که در تاریخ از او سراغ داریم، همه قراینی است که نشان می دهد وی نمی توانسته است مشوق اصلی چنین کاری باشد.
فردوسی نظم شاهنامه را به خاطر یک هدف مقدس یعنی زنده کردن زبان و داستان های ملی ایران و حفظ و استقلال کشور آغاز کرده و به پایان رسانیده است.
این شاعر در نظم این منظومه بزرگ از رعایت جانب امانت و حفظ روایات کهن خودداری نکرده و آنچه از منابع و مآخذ مختلف به دست آورده بی کم و کاست و گاه به نحو انتخاب به شعر نقل کرده است.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

همین که لقمه حرام داخل اندرون بنده ای شد، تمام فرشتگان آسمانها و زمین او را لعنت می کنند.

thin-seperator.png

فردوسی در مقدمه شاهنامه و آغاز داستان ها مطالبی در حکمت و موعظه و عبرت از خود افزوده و ضمن سرودن داستانها در همان حال که رعایت امانت و صحت نقل می کرده تصرفاتی برای زیبا کردن بیان و فصاحت کلام و بلاغت آن در بیان وقایع می نموده و از این راه بر زیبایی منظومه خود بسیار افزوده است. تصرف شاعر در بیان اوصاف و وصف حال خود و مدایح شاهان هم آشکار است و اگر از این گونه موارد بگذریم آثار عدم تصرف او در ذکر وقایع و امانت در نقل از همه جای شاهنامه آشکار است.
مآخذ عمده شاهنامه فردوسی ظاهراً شاهنامه منثور ابومنصوری بوده است که قسمتی از مقدمه آن هنوز باقی است و در اصل ظاهراً به سبب تداول و رواج فوق العاده منظومه فردوسی از بین رفته است. داستان هایی را که در این کتاب بوده است فردوسی با نهایت دقت به نظم درآورده و سعی داشته است چیزی از اصل آنها نکاهد. این داستان ها عبارت از شرح جنگ های ایرانیان با اقوام تورانی بوده است که رستم قهرمان آنهاست. گذشته از این داستان ها، مطالبی در باب تاریخ ساسانیان در شاهنامه آمده است که چیزی بین تاریخ و افسانه است.
و بجز آن، این شاعر خستگی ناپذیر و سخت کوش برای تهیه منابع داستانها، به شهرهای بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر کرده و با یک تحقیق میدانی و گسترده، داستان های باستان را از سینه پیران جهان دیده بیرون کشید و آن را به نسل های پس از خود تقدیم کرد.
او همیشه این نگرانی و دغدغه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقیقی که چهل سالگی از دنیا رفت با مرگی نا به هنگام رو به رو شود و نتواند کار بزرگی را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از این رو از خداوند می خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را نامه شهریاران پیش نامیده بود به نظم درآورد.

همی خواهم از دادگر یک خدای
که چندان بمانم به گیتی به جای

که این نامه شهریاران پیش
بپیوندم از خوب گفتار خویش

دعای او مستجاب شد و در سن ۷۱ سالگی، شاهنامه را به پایان رساند و در سن ۸۲ سالگی نیز جهان فانی را وداع گفت.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در سال 329 هجری در طبران طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما به تدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.
همانگونه که در بالا اشاره شد، افسانه ایی در این باره ذکر شده که فردوسی به خواست سلطان محمود غزنوی نظم شاهنامه را آغاز کرد و قرار شد بابت هر بیت یک دینار (سکه طلا) به او صله داده شود. اما در پایان کار به سبب تفتین بدگویان و حسادت وزیر دربار که نسبت رافضی یا معتزلی یا مدح گبرکان به فردوسی داده بودند، خلف وعده کرد و حتى به شاهنامه نگاه هم نکرد و یا اینکه گفته اند سلطان محمود، شاعر را ناامید کرد و به جای شصت هزار دینار طلا، شصت هزار درم نقره برای او فرستاد، که صله را در گرمابه به فردوسی رساندند و او آن را میان آورندگان و گرمابه بان تقسیم کرد.
و سالها بعد در حمله به هند، وزیرش شعرى از شاهنامه خواند و سلطان محمود از کارش پشیمان شد. هنگامى که به غزنین رسید ٦٠ هزار سکه طلا براى فردوسى فرستاد. اما کاروان سکه ها، که به دروازه شهر رسید پیکر فردوسى را از دروازه دیگر شهر بیرون بردند! از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
با توجه به مطالبی که ذکر شد این داستان افسانه ایی بیش نیست و نمی تواند واقعیت داشته باشد. فریدون جنیدی در این باره در نوشتاری به نام دروغ هزار ساله می نویسد: الپتکین و سبکتکین و محمود لقب امیر داشتند و محمود را امیر محمود می خواندند و در تاریخ گردیزی* وی را امیر خوانده اند، بنابراین در هیچ کجا لقب شاه نداشته است و بیت هایی که محمود را شاه می نامد، افزوده افزایندگان درباری است. همچنین در تاریخ بیهقی که در زمان محمود و مسعود نوشته شده است، نام همه سرایندگان دربار محمود آمده است و از هر یک نیز سروده ای در ستایش محمود نوشته شده است، و در آن میان، از فردوسی نامی در میان نیست. چرا؟ برای آنکه در همان روزگار، همگان زنده بوده اند و آگاه و می دانسته اند که فردوسی ستایش وی را نکرده است.
گویند جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را، مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس دانسته اند!
-------------
پی نوشت :
زین الاخبار مشهور به تاریخ گردیزی (Gardizi) مشتمل است بر تاریخ عالم و اسلام از قدیم ترین روزگار تا اندکی بعد از ۴۴۰ هجری قمری و مقارن با پادشاهان غزنوی و به نثری پخته نوشته شده است.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۲۸
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
داستان متشکرم اثر آنتوان چخوف
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی