در بین حیوانات وحشی یک پارک ملی بیماری عجیبی افتاده بود و هر روز گروهی از وحوش تلف می شدند. پس از بررسی معلوم شد که دلیل آن این است که پلنگ ها را معدوم کرده اند و گله حیوانات از تحرک افتاده و موردهای بیمار که قبلا به وسیله پلنگ حذف می شدند، سکوی پرواز بیماری ها شده اند و مرگ دسته جمعی نزدیک است.
از پارک دیگری پلنگ آوردند، جنبش و تحرک برقرار شد و وحوشی که سکوی انتشار بیماری و موطن میکروب ها و آفت ها بودند، یکی یکی حذف شدند. خطر برطرف شد و نشاط وحوش به آنها برگشت.

داستان شماره ٣٢٠ : داستان پلنگ و حیوانات بیمار پارک ملی (باغ وحش)
داستان پندآموز که می گوید اخلال در طبیعت منجر به برهم خوردن نظم و چرخه محیط زیست می شود.
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما
هرگز نمی توان با آدم های کوچک، کارهای بزرگ انجام داد.

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است
برچسب داستان: داستانهای اجتماعی و درس های زندگی
داستانهای مرتبط پیشنهادی :
(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)داستان فرزند با سواد چوپان و شمارش گوسفندان
داستان شیر ناصرالدین شاه، اخراج شیربان و جیره گوسفند شیر
داستان مرغ سوخاری کنتاکی (KFC)
داستان ماهی های کاد تازه در آمریکا - گربه ماهی های زندگی
داستان فیل جنگی در برکه و ایجاد انگیزه برای بیرون آمدن از آن
سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی
هم اکنون
٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب کرد و خدا خطابش را لبیک گفتجستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی
عناوین آخرین داستانها
حکایت شبلی و نانوا از عطار و داستان برج شبلی در دماوند داستان جالب: چگونه به هدف بزنیم؟ (تمرکز روی هدف) داستان نعمت واقعی و تفسیر آیه نعیم در قرآن از امام رضا(ع) داستان فرزند با سواد چوپان و شمارش گوسفندان داستان ضرب المثل ارمغان مورچه ران ملخ است یا مثل عربی هدیه چکاوک ران ملخ است جوانی که از روی آب گذشت ولی واعظ نتوانست حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب کرد و خدا خطابش را لبیک گفت داستان شیر ناصرالدین شاه، اخراج شیربان و جیره گوسفند شیر جنگ سپاه هخامنشی با مصر باستان نبرد پلوزیوم و استفاده از گربه ها داستان ضرب المثل هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم پول داد
چند داستان تصادفی به انتخاب سامانه
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.