لقمان حکیم، غلام سیاه پوستی بود که قرن ها پیش از اسلام و در روزگار حضرت داود پیامبر(ع) در سرزمین سودان که در آن موقع جزء امپراتوری حبشه بود، می زیسته است. البته درباره اصل و نژاد لقمان اختلاف وجود دارد؛ بعضی او را به قوم عاد نسبت داده و برخی دیگر او را از بنی اسرائیل می دانند. عده ای معتقدند او غلام حبشی یکی از ثروتمندان بنی اسرائیل در زمان حضرت داوود(ع) بود که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد شد.
در بعضى از کتابهای تاریخی آمده که لقمان با وجود چهره نازیبا، دلى روشن و روحى مصفّا داشت. وی از شخصیت های بزرگ قرآنی است که خداوند در قرآن کریم، به نیکی از وی یاد نموده و پندها و اندرزهای ارزشمند او به فرزندش در قرآن کریم و نیز در روایات متعددی نقل شده است، سوره ای نیز در قرآن، به نام وی است. در کتاب گلستان سعدی نیز برخی از داستانها و سخنان حکیمانه او آمده است.
لقمان پیامبر نبود، ولى بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى داشت و خدا نیز او را دوست داشت و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود. در احادیث، تفکر عمیق، ایمان و یقین عالی، سکوت، امانت داری، راستگویی و حل اختلافات مردم، به عنوان مهمترین ویژگی های لقمان ذکر شده است.
تواضع بیجا آخرین حد تکبر است.
داستان اختیار برای عنوان پیامبری و عطای حکمت نیکو به لقمان
روزى لقمان در وسط روز، براى استراحت خوابیده بود، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان آیا مى خواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى؟
لقمان در پاسخ آن ندا گفت: اگر پروردگارم مرا مخیر کند، راه عافیت را مى پذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمى دهم! ولى اگر فرمان دهد، فرمانش را به جان پذیرا مى شوم، زیرا مى دانم، اگر چنین مسئولیتى بر دوش من بگذارد، حتماً مرا کمک مى کند و از لغزش ها نگه مى دارد.
فرشتگان [در حالى که آنها را نمى دید] گفتند: اى لقمان براى چه؟
گفت: براى این که داورى در میان مردم سخت ترین منزلگاه ها و مهمترین مراحل است و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است. اگر خدا انسان را حفظ کند، شایسته نجات است و اگر راه خطا برود، از راه بهشت منحرف شده است. کسى که در دنیا سر به زیر و در آخرت سربلند باشد، بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سر به زیر باشد و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد!
فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند.
لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت و خداوند نور حکمت در دل او افکند و هنگامى که بیدار شد، زبان به حکمت گشود.
داستان زره حضرت داود(ع) و حکمت نیکوی لقمان
گویند: روزی لقمان بر حضرت داوود(ع) وارد شد در حالی که وی به ساختن زره مشغول بود و آهن به امر خداوند در دست داود(ع) هم چون موم نرم می نمود. در حالی که لقمان به شگفت آمده بود خواست از او بپرسد: چه می کنی؟ ولی حکمت، او را از این پرسش بازداشت و هم چنان ساکت ماند تا آن که داود(ع) آن را تمام کرد و بپوشید و خود گفت: نیکو پوشاکی است در جنگ.
لقمان گفت: سکوت، نیکو حکمتی است ولی کسانی که بدان پایبند بودند اندکند.
داود(ع) گفت: آری سزد که ترا حکیم بخوانند.
داستان بهترین عضو بدن و پلیدترین عضو بدن از لقمان حکیم
لقمان دورانی به بردگی روزگار می گذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیت المقدس آورده بودند. روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر.
وی به دستور عمل نمود و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد.
روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل (ذبح کردن، سربریدن) کن و پست ترین و پلیدترین دو عضو آن را برای من بیاور.
وی گوسفند را بکشت و باز هم زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد.
مولا سبب پرسید که هر دو یکی است؟
وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو، و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود.
ابراهیم ادهم گوید قبر لقمان میان مسجد لقمه (از شهرهای فلسطین) و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان قبور هفتاد تن از انبیاء عظام که پس از لقمان وفات کرده اند در آن جا است. همچنین مزاری منسوب به او در اطراف ناحیه راشدیه در استان دیالی، در شمال بغداد، وجود دارد که دارای گنبد و مقبره، با ساختمانی نسبتاً جدید است، نزدیک آن، مزار دیگری قرار دارد که در آن، قبری منسوب به خادم لقمان که نام وی را کمون می دانند، وجود دارد.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.