روزی روزگاری پادشاهی سه پسر داشت و باید از بین آنها یکی را به عنوان ولیعهد خود انتخاب می کرد. انتخاب مشکلی بود چون هر سه پسر بسیار زیرک و شجاع بودند. با وزیر خود مشورت کرد و هر سه پسر را نزد خود خواست و به هر کدام یک کیسه دانه گل داد و گفت: من مدتی به سفر می روم و از شما انتظار دارم تا وقتی برمی گردم این دانه گلها را تر و تازه به من باز گردانید و هر کس بهتر از دیگران از آنها مواظبت کند ولیعهد من خواهد بود.
پسر اول دانه ها را در صندوقچه ای آهنین گذاشت و درش را مهر و موم کرد.
پسر دوم آنها را به بازار برد و فروخت و نزد خود اندیشید وقتی پدرم بازگشت به بازار می روم و دانه های تازه می خرم و به او بازمی گردانم.
پسر سوم دانه ها را به باغچه برد و همه را کاشت.
بعد از مدتی پدر از سفر بازگشت. پسر اول در صندوقچه را باز کرد. تمام دانه ها پوسیده و از بین رفته بودند. پسر دوم زود به بازار رفت و دانه های تازه خرید و به نزد پدر آورد. پادشاه کار او را تحسین کرد.
اما پسر سوم پدر را به باغچه برد و گلهای شاداب را نشانش داد و گفت: به زودی همه گلها تخم تازه خواهند داد و آن دانه ها را به شما خواهم داد. پدر به هوش و زیرکی پسر سوم آفرین گفت و او را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد. زیرا که این دقیقا کاری بود که با دانه گل باید می کرد. دانه گل برای کاشتن و پرورش دادن و استفاده از زیبایی و عطر آن است.
درون همه ما خداوند دانه های استعداد بسیاری گذارده است. آنها را در صندوقچه نگذاریم تا از بین بروند. به بطالت هم از دستشان ندهیم. بلکه آنها را بکاریم و آبیاری کنیم و پرورش دهیم تا هر کدام گیاهی سبز شاداب و باطراوت شوند.
اگر شجاعت به سلطه گرفتن نفس مان را داشته باشیم روزی این گیاه به گل خواهد نشست. گلی زیبا و معطر، دانه عشق و محبت را در دل بکاریم!

داستان شماره ٣٨۴ : داستان انتخاب ولیعهد پادشاه از بین پسران و نگهداری دانه ها
درون ما خداوند بذرهای استعداد زیادی گذارده، آنها را پرورش دهیم تا هر کدام گیاهی باطراوت شوند
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما
اگر آماده اشتباه کردن نباشید، هیچ وقت فکر نابی به ذهنتان نخواهد رسید.

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است
برچسب داستان: داستانهای اجتماعی و درس های زندگی
داستانهای مرتبط پیشنهادی :
(انتخاب و پیشنهاد داستان های مرتبط، به صورت خودکار از طرف سامانه انجام می شود)خاطره ای از آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)
قیمت تجربه: علامت ضربدر مهندس تعمیرکار و ایراد دستگاه
حس مشترک پسرک و پیرمرد
داستان کوتاه: لبخند مهربان یک نقاش
داستان اینکه چرا انوشیروان عادل بود؟
سایت پندآموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی
هم اکنون
٨٠۵ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
حکایت چگونه رام کردن فیل هاجستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی
عناوین آخرین داستانها
حکایت شبلی و نانوا از عطار و داستان برج شبلی در دماوند داستان جالب: چگونه به هدف بزنیم؟ (تمرکز روی هدف) داستان نعمت واقعی و تفسیر آیه نعیم در قرآن از امام رضا(ع) داستان فرزند با سواد چوپان و شمارش گوسفندان داستان ضرب المثل ارمغان مورچه ران ملخ است یا مثل عربی هدیه چکاوک ران ملخ است جوانی که از روی آب گذشت ولی واعظ نتوانست حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب کرد و خدا خطابش را لبیک گفت داستان شیر ناصرالدین شاه، اخراج شیربان و جیره گوسفند شیر جنگ سپاه هخامنشی با مصر باستان نبرد پلوزیوم و استفاده از گربه ها داستان ضرب المثل هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم پول داد
چند داستان تصادفی به انتخاب سامانه
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.